یا حسین
شفق رنگ خون است
و شبنم باغ سرخی غریبی دارد
و خیمه ها هم نفس باد می سوزد
و بهار میقات اوست
غنچه های گل در عزای عشق پژمرده اند
در صحرای وفا غوغایی بر پاست
و کربلا غریبانه می خواند
نغمه ی وداع را
هماهنگ با شمشیرها
خون خدا به مهمانی خدا می رود
بانگ رحیل نوای شهادت می نوازد
هنگامه ی وفای به عهد است
در قربانگاه عشق
به معشوقی که عشق را آفرید
طنین شهادت بر تار و پود ایمان چقدر شنید نیست
بار سفر بستن در سفیر شمشیرها
در اوج درایت
در وصف نیاید
و حلاوتی بی نظیر است
هیبتی بس عظیم و استوار
و شجاعتی غیور
ماه بنی هاشم در رکاب او
و حمایل علی اکبر بر دوش خورشید
به میدان می رود
عاشورا مسلخ عشق بود
برای عزت
فنای تن پایداری عقیده شد
ایمان به منصه ی ظهور نشست
و شهادت
تبلور حماسه ی خونین تاریخ بود
و رسالت حسین را به جان می خرید
هیهات من الذله
شاعر: هرمز سبحانیاز شهرستان سوسنگرد